روزگار دهه شصتی ها با اینها گذشت
ما دههی شصتیم، نسل سوختهایم، هیچی از زندگی نفهمیدم و غیره و غیره و غیره. اینها حرفهایی است که معمولا از دهه شصتیها میشنویم یا میشنوید(خود بندهی حقیر نگارنده نیز، دههی شصتی هستم). از خاطرات و بازیهایشان میگویند و چنان با آب و تاب تعریف میکنند که هرکه میشنود، به زمین و زمان و روزگار و تاریخ فحش میدهد که چرا ۱۰ یا ۱۵ یا ۲۰ سال دیرتر به دنیا آمدهاند و از آن همه لذت محروم شدند. حالا ما در بنیتا قصد داریم برخی از سرگرمیهای آن دوران را برای آن دورانیها، یادآوری کنیم و در معرض قضاوت این دورانیها قرار دهیم تا تصمیم بگیرند که آیا تاریخ سزاوار نفرین این جماعت هست یا نه؟ از هر دههای که هستید با بنیتا همراه باشید.
نه واقعا خداوکیلی این هم شد تفریح که به آن افتخار کنیم!؟ نشستن جلوی پنکه و هاااااا کردن
اگر از این دوربینهای پولاروید داشتید دیگر خیلی لاکچری(تجملی) بودید.
هیبت و عظمتش خیلی نگیرتتان! همیشه نوار کاست را جمع میکرد و شما خودکار لازم میشدید. کلماتی را هم که از دهان خواننده خارج ميشد را هم باید حدس میزدید. نویزش قابل تحمل نبود!
اگر شما از این کارتها داشتید، علاوه بر باحال بودن، یک کارشناس فوتبال، در سطح بینالمللی هم بودید.
این هم از دستهی لاکچریجات محسوب میشد. بعضی از این لیزرها، خیلی لاکچریتر بودند و تعداد کلاهک های بیشتر و متنوعتری داشتند. از عکس سرخپوستها گرفته تا جملات بیتربیتی مثل(I love you)!
از کسانی که با این بازی آشنایی دارند خواهشمندیم اطلاعاتشان را در اختیار ما قرار دهند.
خلاقیتی که در این کار است، ستودنی است.
این هزارسازهها چندین کارکرد داشتند؛ مشغول کردن بچه برای چند ساعت و جلوگیری از رفتن او به کوچه در ساعات مختلف شبانهروز، افزایش خلاقیت او و نیز بی نیاز کردن بچه از اسباب بازی به مدت مدید.
کسانی که میکرو داشتند، آخرِ تکنولوژی بودند. تفنگ این میکرو به مرور بهروز میشد. مثلا اگر پشت به تلویزیون بودید و رو به دیوار هم شلیک میکردید، با احتمال ۹۹٪ به هدف میزدید.
اوج آمال و آرزوهای یک دهه شصتی، بردن آن بادکنک نارنجی رنگ بزرگ بود که معمولا به پسر صاحب بقالی میرسید. خیلی شانس خوبی داشت گویا.
دستگاه سگا انقلابی در بازیهای کامپیوتری آن دوران بود.
هر کسی از این کارتها دارد، بنده خریدارم.
نسل اولیهی مکعب روبیک!
تیلهبازی در کوچه، خاطرهی مشترک تمام بچههای دهه شصتی است.
لذتی که گوش دادن به این کاستها، تنها میتوان با لذت گوش دادن به این کاستها برابر دانست. البته بچه های این دهه تا جای ممکن از این وسیله استفاده می کردند. مثلا یکی از تفریح های بچه های این دهه، این بود که از این کاست ها به عنوان دومینو استفاده می کردند و دو ساعت همه رو مرتب و منظم پشت هم می چیدند و آخر سر، اولین کاست را هل می دادند تا بقیه بریزند و با این حرکت کلی کیف می کردند.
آتاری وسیلهی تکنولوژیکی بود که تقریبا هر بچهای با مقداری راه رفتن روی اعصاب پدر، میتوانست به آن دست یابد. البته باید با خط قرمز اعصاب پدر آشنایی میداشت وگرنه به جای آتاری با کمربند روبرو میشد.
لذت پرواز را میشد با این آتاری دستی تجربه کرد. این وسیله مورد علاقهی همان خانمِ همکارِخوب پارکِ دوبل کنِ بنده، در مطلب مربوط به دل نوشتههای پشت وانتی است که میتوانید در بنیتا بخوانید.
منبع: بنیتا